به او گفتم دوستت دارم
مرا دیوانه ای خواند
به او گفتم بی تو هیچم بی تو هیچم
مرا بیمار پریشانی خواند
هرچه گفتم او معنای دیگری کرد
بر تکه های سرخ قلبم باز هم تیشه ای زد
هرچه عشق بود را فرو ریخت ، بر شکسته های قلبم، من نفرت آویختم
دوستان نه اینکه من دوستش ندارم ، نه ! خواستم دوباره مرا دیوانه ی پریشان حال نخواند !!